بافتنی های یک زن عادی

رج به رج حس هایم را میبافم با کلاف حقیقت..

بافتنی های یک زن عادی

رج به رج حس هایم را میبافم با کلاف حقیقت..

رج دهم

 

شاید این که یک عصری کنارشان بنشینی،مردها را میگویم،با بساط چایی و باقلا گرمک و عصرانه،دل به دلشان دهی با فوتبالی که میبنند،به چشمشان عاشقانه بنشیند!همین که لحظه گل زدن تیم محبوب دست بزنی با شوق!پا به پایش به نا داوری ها اعتراض کنی..وقت گل خوردن تیمش سکوت کنی..به اخمش گله نکنی!دوست داشتنش را درک کنی..و فقط نود دقیقه آنچه را که دوست دارد دوست داشته باشی.من خوب میبنم که چشمشان برق میزند و نگاهشاه چه ساده جور دیگر میشود..همین هم میشود برای من زندگی..

رج نهم

 

 

 تو مَردی و نمیفهمی که دوست دارم دستهایم سبز شوند برای مردی که سبزی پلو دوست دارد..