به لباس زیرش با همان مدلی که همیشه دوست داشتم حسادت نکردم،به انتظارش حسادت کردم،به اینکه منتظر کسی بود که برایش بپوشد.حسود شدم به بالندگی اش که خوب میدانست استعداد این را دارد که چشمهای خسته و تازه از سفر آمده ی مرد را بی خواب و شیطان کند..شوقش ناخن کشید به دلم که هر بار،آمدنش را با انگشتانش نشان میداد... تنها که شدم گفتم کاش چشم و دلم پیش سرویس طلایش مانده بود!! در اولین فرصت یک وام خودرو میگرفتم و آرام میشدم.اما آرامش من پیش استعدادم جا مانده.میفهمی؟
می فهمم...
یه وب با نوشته های متفاوت
خیلی زیبا می نویسین .حس زنانگی تان را .موفق باشی گلم.
ای وای....منم خیلی به این حس حسادت کردم...
مگر میشود کسی با این حس زیبا مستعد انچه گفتی نباشد؟
نفس می کشم با نوشته هات و سرشار میشم از احساس.
حیف که کم می نویسی
هرچه زن فهمیده تری باشی بیشتر ترد میشی. مردها کسی رو می خوان که دنبالشون راه بیافته. نه کسی که شخصیت مستقل داشته باشه
'
چى بگم...
هر چقدر سعى مى کنم نه خودم بقبولونم که شادى ها و غم ها در زندگى آدم ها مساوى اما مختلفه... باز هم یک روز هایى مثل خودت بد حسادت مى کنم.
دقیقا مى فهمم چى میگى.
زنیت تو ناب ست... همین!
پیش عشقی که ازت خالی شده، ازش خالی شدی جا مونده!
و من حسودی م یکنم به پیرهنش که همیشه همراهشه
.
شاید خوب می فهمم خیلی خوب
شاید زمان زنانگی ست باز
ماهی ماه!
مرا دید و نشناخت این بود درد...
که داند که این درد با من چه کرد...؟
سلام
خیلی خوشحالم که وبلاگتون رو پیدا کردم و ناراحت ازینکه چرا اینقر دیر. از وبلاگتون خیلی خیلی خوشم اومده و از خوندن یه باره و دوباره و سه باره ی مطالبتون سیر نمیشم.و قول میدم تا بافتن کامل قالی خوش رنگ و نگارتون هر روز به وبلاگتون سرک بکشم. من شمارو لینک کردم .قربونتون.
چقدر این روزا کم می نویسی ...
نمیدونم ... زنانگیم می گه منم بودم حسودی می کردم ...
من به بوی بعضی ها حسادت میکنم ... بوی به یاد ماندنی بعضی ها که شیطنت نگاه شون با یک بوی خوب از ذهنم میگذره ...
و چقدر بد میفهمم
و چقدر بد درک میکنم
و چقدر بیخود درک میکنم
و چقدر حسادت نمیکنم
و اگر حسادت به سرویس طلا و دمژایی رو فرشی میکرد و دستپختم آشغال بود و اینجوری چقدر چشاش وقتی منو میدید شیطون میشد؟؟؟؟؟؟؟
bi nazire webeton
ba ejaze linketon kardam
y soal chera hichwaght nis??
من هر بار میام میخونم و هر بار یه چیزی میفهمم
و چقدر بد میفهمم
و چقدر بد درک میکنم
سلام بافته هایت خیلی قشنگ هستند نمی دونم شبیه نوشته های کدام نویسنده است شاید شبیه نوشته های خودت کاش رمانی می نوشتی نوشته هات لطیف پراز ذوق وخلاقیت است بنویس من بعنوان کسی که چهل سال است کتاب می خوانم ویه ذره اندازه سرسوزن ادبیات را می شناسم بهت میگم اگر به خیالت امکان جولان را بدی نویسنده بزرگی میشی
زنانه نوشتنت عالیه. من هم دلم تنگ شد برای اون حس.
زن خوب ثروت مرد است
چطور به استعداد خودت شک کردی در حالی که من بهش ایمان دارم؟
خیلی عالی مینویسی کاش زودتر پیدات میکردم .
قلمت حرف نداره...
خوب میفهممت..!!