بافتنی های یک زن عادی

رج به رج حس هایم را میبافم با کلاف حقیقت..

بافتنی های یک زن عادی

رج به رج حس هایم را میبافم با کلاف حقیقت..

رج بیست و نهم

 

مثل یک زن کولی باز پریده توی وجودم و نمیگذارد..نمیگذارد وقتی با شیوه ی خودت صدایم میکنی،در جوابت بگویم: "جون دلم؟"

این زن ِ ترسو، شده یک دیوار حائل بین تو با _____ من و نیاز گفتن این کلمات!

این زن میترسد که در عبور آرام روزها و تکرار این کلمات ،درونم بمیرد و چیزی برای آن مرد کولی درون تو نداشته باشد!

نظرات 7 + ارسال نظر
سعیده پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ق.ظ

بعضی وقتا نمیفهمم.
شایدم هیچوقت نفهمیدم.

هلیا پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ق.ظ http://piadebakhoda.blogfa.com

می فهممت...

میثم پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:31 ب.ظ http://nobodynobody.persianblog.ir/

سلام
وبلاگ خوبی دارید
یه سری هم به من بزن.
مرسی[گل]

empty پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:16 ب.ظ http://bitterlife.blogfa.com

راااااااااااااااااااحت یک بار نفس رو بده بیرون و بی حیا ترین حرف زنونه رو نثار مردونگیش کن!
قفل زبونت وا میشه

سعیده یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ق.ظ

فهمیدم
شاید باید برات پیش بیاد تا بفهمی چی به چیه

به من پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ب.ظ

سلام
وبلاگت قشنگه اما مرموز و خاصه. ایام به کام

asghar چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ق.ظ http://asgharagha.blogfa.com

مثل کولی ها بود این نوشته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد