بوی خوش زن
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 08:48 ب.ظ
دقیقا
شاید هیچ مردی اینو نفهمه که من و تو هزار راه بلدیم واسه لذت دادن و خوشحال کردنشون!مهربان و بی ادعا.... و فقط یک چیز ازشون می خوایم:عاشقمان باشند و از عشقمان نهراسند!!نگریزند...گریز از من به دامن تو..بی انکه هرگز بفهمند که من و تو هردو یکی هستیم...گیرم تو سفیدی..من سیاه..تو اینجایی و من آن دورتر ها!!...............
سلام..عالی بود..کم گوی و گزیده گوی را خوب بهش پایبندی
خوبی عزیز؟
[ بدون نام ]
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 02:11 ق.ظ
تو مَردی و نمیفهمی که دوست دارم دستهایم سبز شوند برای مردی که سبزی پلو دوست دارد.. .... با احترام:مینای کولی
بوی خوش زن
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1388 ساعت 10:04 ق.ظ
سلام اسم خودم که نیست(آیکون گل انداخته چهره از شرم!)
فقط خودم می دانم وقتی نوشته هاتوخوندم چقد خوشحال شدم که اینجا رو هم پیدا کردم وقتی می گم کرامات برای اینه که امشب قبل از خوندنت به تک تک حرفات فکر کرده بودم باز میام.
می خواستم ازت تشکر کنم که تک تک حرفای دلمو اوردی اینجا ...زحمت این قلم الکن مارو کم کردی بعدشم... خدایا باورم نمی شه تک تک فکرای امشبم اینجان.منو دوستت بدون.
خیلی ممنون.بد نیست.اما قول بدیم هرکدوم زودتر پیدا کرد حتما اونیکی رو هم خبر کنه. نه که یکی مون زرنگی کنه ها. راستی خیلی قشنگ بود وبت.لینکت کردم.بازم بیا پیشم لطفا.
نظرات این پستت رو خوندم من یه مردم می فهمم که نیش زن شیرین است! می دونم که زن ها اسیر یه گوش شنوا هستن! می دونم که زن ها دوست دارن مردشون فقط برا خودشون باشه ! و خیلی چیز های دیگه
زیبا و قشنگ و روشن حرف دلت را می زنی و من بهت غبطه میخورم در این حرف زدنها . حرف های خودم مونده ....در نوک زبانم .....نه در بغض کرده و ناکرده ام ....دلم می خواست بمن می گفتی که فلان کفش را برایم بخر و من خوشحال میشدم که ان جعبه کفش جلو در بهت میدادم و انگاه سبزی ژلوت را می خوردم
من یک زن نادانم...
آه اما می فهمم تو را،
این آرزوی شیرینَ ت را...
می فهمم!
چه آرزوی کوچک و زیبایی...
بعضی اوقات آرزوهایمان را کسی نمی فهمد...و نمی داند...هیف
خاک بر سرت
بی نظیر بود
دقیقا
شاید هیچ مردی اینو نفهمه که من و تو هزار راه بلدیم واسه لذت دادن و خوشحال کردنشون!مهربان و بی ادعا....
و فقط یک چیز ازشون می خوایم:عاشقمان باشند و از عشقمان نهراسند!!نگریزند...گریز از من به دامن تو..بی انکه هرگز بفهمند که من و تو هردو یکی هستیم...گیرم تو سفیدی..من سیاه..تو اینجایی و من آن دورتر ها!!...............
سلام..عالی بود..کم گوی و گزیده گوی را خوب بهش پایبندی
خوبی عزیز؟
تو مَردی و نمیفهمی که دوست دارم دستهایم سبز شوند برای مردی که سبزی پلو دوست دارد..
....
با احترام:مینای کولی
سلام
اسم خودم که نیست(آیکون گل انداخته چهره از شرم!)
میگم شما هرگز کامنت خصوصی نداری نه؟
فقط خودم می دانم وقتی نوشته هاتوخوندم چقد خوشحال شدم که اینجا رو هم پیدا کردم وقتی می گم کرامات برای اینه که امشب قبل از خوندنت به تک تک حرفات فکر کرده بودم باز میام.
می خواستم ازت تشکر کنم که تک تک حرفای دلمو اوردی اینجا ...زحمت این قلم الکن مارو کم کردی بعدشم... خدایا باورم نمی شه تک تک فکرای امشبم اینجان.منو دوستت بدون.
طاقت نیوردم ..باکسب اجازه لینک شدید.
سلام. همه ی پستها رو خوندم و لذت بردم. اونی هم که بیشتر از همه دوست داشتم شد یک پست وبلاگ من. خوشحالم از یافتن همچنین منبع احساسی. خوش باشی.
خیلی ممنون.بد نیست.اما قول بدیم هرکدوم زودتر پیدا کرد حتما اونیکی رو هم خبر کنه.
نه که یکی مون زرنگی کنه ها.
راستی خیلی قشنگ بود وبت.لینکت کردم.بازم بیا پیشم لطفا.
منم از لینکی که فرشاد داده بود اینجا اومدم و کلی از خوندنشون لذت بردم .ممنون و خسته نباشی
چه آرزوی بی غل و غشی
چقدر ساده و بی ادعا
چقدر بی منت
خوش به حالش
همین
این رج و رج پنجمت را انگار از زبان عمق دلم نوشته ای دختر جان. چقدر شبیه.
و رج هفتم واقعیتی است که گاهی بهش فکر می کنم.
کلاس چرا
نفهمیدم.
پیدات کردم همنام!
سلام ..... تو یک زنی و این خیلی جالبه که میبینم اینقدر قشنگ زن بودنتو داری زندگی میکنی حتی اگه فقط تو نوشته هات باشه
مردها خیلی از احساسات ساده زنانه رو درک نمی کنن
خیلی ساده
خیلی زیبا
وبت را از این به بعد می خوانم
سلام
قبلا نظر گذاشته بودم .این آدرس جدیدم است ُ قرار بود آی دیتو خصوصی برام بزاری.
عجب آرزویی! به نظر من که کوفتش بشود.
اره دیگه
فصل سرسبزی و طراوته دیگه.
به به چه بوئی پیچیده.
حتی توی نت هم نمی شه شکمو بودن رو پنهان کرد.
به اندازه لذت سبز شدن دستهایت لذت برم از این همه شیوایی.
بزرگوار بنویس که تشنه کلمات زیبایت هستم.
آمدم
نبودی
واقعا چقدر خوبه که یه مرد شکمو شوهر آدم باشه و تو همش انگیزه درست کردن غذاهای خوشمزه رو داشته باشی
ای ول .........قشنگ نوشتی!!!!!!!!!!!
نیستی چرا؟؟ نکنه رفتی سبزی پلوهه رو درست کنی؟
زیبا می نویسی! دوست دارم خلوصی رو که تو نوشتههات موج میزنه! از آشناییت خوشوقتم!
چه قدر قشنگ و شیرین دلدادگی زن رو با آرزوها و زندگی روزمره اش پیوند دادین.........
خیلی خوب داری از تمام ابعاد وجود زن بودنت رو زندگی می کنی...
دلچسب هس خوندنت
!next please
ای بابا
نمیخوای آپ کنی ؟؟ ملت تو صفند ها !
نظرات این پستت رو خوندم
من یه مردم
می فهمم که نیش زن شیرین است!
می دونم که زن ها اسیر یه گوش شنوا هستن!
می دونم که زن ها دوست دارن مردشون فقط برا خودشون باشه ! و خیلی چیز های دیگه
خیلی زیبا
وقف شدن و نیست شدن برای نیمه دیگه خودت لذت بخش ترین لحظات عمره
خیلی از حسهای زنها رو مردها نمیفهمند
نمیدونم چرا
زیبا و قشنگ و روشن حرف دلت را می زنی و من بهت غبطه میخورم در این حرف زدنها . حرف های خودم مونده ....در نوک زبانم .....نه در بغض کرده و ناکرده ام ....دلم می خواست بمن می گفتی که فلان کفش را برایم بخر و من خوشحال میشدم که ان جعبه کفش جلو در بهت میدادم و انگاه سبزی ژلوت را می خوردم
چطور اینگونه بی رحم راجع به ما قضاوت می شود !!